چگونه عکاس دفاع مقدس شدید؟
کریمیان: سال 62، بیست و یک سالم بود که در خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران استخدام شدم. پیش از آن در ارتفاعات الله اکبر مجروح شدم. 6 ماه در بیمارستان بستری بودم و یک سال پایم در گچ بود. پس از استخدام، کارمند معمولی بخش عکس خبرگزاری شدم و جنگ بهانهای شد تا من عکاس شوم و در سال 62 در عملیات خیبر برای اولین بار عکاسی جنگ را تجربه کردم.
آن وقت مانند این روزها دوربینها دیجیتال نبود و با همان دوربینهای آنالوگ لحظههای جنگ را ثبت میکردم. من دوربینهای عکاسی امروز را بیشتر دوربین فیلمبرداری میدانم تا دوربین عکاسی. آن روزها به خاطر محدودیت و کمبود فیلم بسیاری از سوژهها را دست میدادیم و به دلیل اینکه عکاس خبرگزاری بودم تلاش داشتم بیشتر عکس خبری بگیرم.
عکسهای خود را چگونه از جبههها به خبرگزاری میرساندید؟
کریمیان: اگر در جبههی جنوب بودیم به اهواز و اگر در جبهه غرب بودیم به کرمانشاه میرفتیم. فیلمها را به رانندهی اتوبوسی میسپردیم تا به تهران برساند. اگر در راه اتفاقی نمیافتاد، همکاران ما در خبرگزاری فیلمها را در ترمینال تهران از رانندهها می گرفتند و به لابراتور میدادند. بعضا مشاهده شده است که عکسها در آرشیو به نام کسی که به لابراتور رسانده و اسمی از عکاس نیست.
وقتی به جبهه میرفتیم، همانند یک رزمنده بودیم. در همان سنگری میخوابیدیم که دیگر رزمندگان میخوابیدند و همان پتوی رزمندگان را استفاده میکردیم و همان غذاها را میخوردیم. تفاوتی بین ما نبود. در دست آنها اسلحه و در دست ما دوربین بود.
در واقع ما باید همچون آنان و در کنارشان باشیم تا بتوانیم به خوبی زندگی در جبهه را به تصویر بکشیم. رزمندگانی که در جبهه بودند، از طرف یگانشان به آنها لباس رزم و اسلحه داده میشد و به هنگام عملیات در قالب گروهان و گردان به خط برده میشدند و خط حرکت و محدوده عملیات را برای آنها مشخص میکردند. اما ما باید به همهی خطها در گردانها سر میزدیم و عکاسی میکردیم. به طور مثال در عملیات کربلای 5، از کانال ماهی به پنج ضلعی، از شهرک دوعیجی تا پتروشیمی همین طور در رفت و آمد بودیم. همچنین در قرارگاههای عملیاتی نیز حضور پیدا میکردیم.
برای رفت و آمد در مناطق جنگی و قرارگاهها به لحاظ حفاظتی مشکلی نداشتید؟
کریمیان: ابتدا خود را به مقرهای ستاد تبلیغات جنگ در اهواز و کرمانشاه معرفی میکردیم سپس کارتی برای ما صادر میشد و دیگر برای رفت و آمد مانعی نداشتیم.
در مواقع انجام عملیات در قرارگاه خاتم الانبیا(ص) جمع میشدیم و از آنجا به مناطق عملیاتی مختلف تقسیم میشدیم و چند محور برای عکاسی به ما سپرده میشد. اما باز محدود به آن منطقهای که مامور شده بودیم، نمیشدیم چرا که به طور مثال به فلان منطقه میرفتیم و میدیدیم معبر باز نشده است لذا به منطقه دیگری میرفتیم تا سوژههای بیشتر و بهتری برای عکاسی داشته باشیم.
در مناطقی که به دست نیروهای رزمندگان اسلام افتاده بود، بهتر میشد عکاسی کرد. به طور مثال تانکهای سوخته دشمن و اسرا سوژههای بسیار خوبی برای ما بودند. گاهی اوقات به ما خبر میدادند که جمعی از اسرای عراقی آوردهاند و ما میرفتیم از آنها عکاسی میکردیم.
یک ماشین با یک راننده در اختیار تیم ما که خبرنگار، عکاس و گزارشگر بودیم قرار داده میشد و با این ماشین در مناطق مختلف تردد میکردیم.
بیشترین حضورتان در منطقه چه مدت زمانی بود؟
کریمیان: از سال 62 پیش از عملیات خیبر به عنوان عکاس وارد جبهه شدم و تا پایان به صورت متناوب حضور داشتم. گاهی یک هفته و گاهی یک ماه هم میشد که در منطقه بودم.
از عملیات کربلای 4 نیز خاطرهای دارید؟
کریمیان: شب عملیات کربلای 4 به اهواز رسیدیم. استراحت کردیم تا کارتمان صادر شود و به سوی منطقه حرکت کنیم و به وقت آزادسازی محورها در روز از منطقه جنگی عکاسی کنیم. نیمههای شب به سمت آبادان در حرکت بودیم که خبر دادند عملیات متوقف شده است و باید برگردید.
به اهواز برگشتیم. دستور دادند که باید به تهران برگردیم اما پس از مدتی گفتند بمانید و در آیندهای نزدیک عملیاتی دیگر انجام خواهد شد که پس از آن عملیات کربلای 5 برگزار شد.
ماموریتهای ما بین 6 تا 29 روز بود. در عملیات خیبر و عملیاتهای ایذایی پیش از آن من به همراه شهید گودرزی به مدت 29 روز در منطقه بودیم. در همان دوره، شهر دزفول نیز توسط عراق بمباران موشکی میشد که شهید گودرزی یک عکس معروف از موشک باران دزفول دارد که موشک نیز در آن عکس پیداست.
از سال 62، در 13 عملیات حضور داشتم که آخرین آن عملیات مرصاد بود که ما در جبههی جنوب بودیم که خبر دادند در غرب درگیری شده است و به غرب رفتیم. در عملیاتهای برون مرزی فتح یک و دو نیز حضور داشتم اما به دلیل موقعیت شب نتوانستم عکاسی کنم.
تصاویری از حلبچه هم دارید؟
کریمیان: بله. من چند روز بعد از بمباران حلبچه به همراه خبرنگاران خارجی به شهر رفتم. اجساد هنوز مانده بودند اما تمام شهر را پودر پاشیده بودند. وقتی به شهر رسیدیم، فاجعه به حدی هولناک بود که منقلب شدم. من به دیدن جان دادن رزمندههایی عادت کرده بودم که پس از رشادتهای بسیار در خط مقدم به شهادت میرسیدند اما اینجا زن و کودک بی گناه در کنار هم افتاده بودند؛ بدون اینکه بتوانند از خود دفاعی کنند جان خود را از دست داده بودند.
آقای ناطقی عکسی از یک پسر در آغوش پدر دارد که روی پلهها افتادهاند. من هم از همین پیکرها عکس گرفتم البته اطلاعی نداشتم که ایشان از این عکس گرفته است. تفاوت عکس من با عکس آقای ناطقی در این است که روی پیکرها پودر ریخته شده است.
در آنجا به خانهای رفتیم که اعضای خانواده از ترس بمباران به زیرزمینی پناه برده بودند و بر اثر نشت گاز به زیرزمین تمامی اعضای خانواده در کنار هم جان باخته بودند.
دغدغه شما نسبت به عکسهای دفاع مقدس چیست؟
کریمیان: مردم چقدر باید عکسهای تکراری ببینند؟ یک تعداد عکس در مناسبتهای مختلف بازنشر میشود و تمام. ستاد تبلیغات جنگ در دوران دفاع مقدس یک مجموعه نفیس 6 جلدی از عکسهای دفاع مقدس به چاپ رساند که هیچ اثری از آن کتابها نیست و تجدید چاپ نشده است.
قرار بود کتابی مربوط به عملیات بدر منتشر شود و نیاز به عکس داشتند. من از ان عملیات عکس داشتم. به خبرگزاری رفتم و با کلی وقت و چانه زدن توانستم عکسهای خودم از ان عملیات را به دست بیاورم. در این حین اتفاقهای جالبی افتاد. به طور مثال رفتم عکسهای خودم را پیدا کردم و وقتی میدیدم تعجب میکردم که مثلا من از این صحنه عکس گرفتهام. چرا که آن روز در محیط بودم و متوجه سوژهام نشدهام اما اکنون که سالها گذشته آن یک عکس خاص شده است. یا به طور مثال خودم به یاد داشتم که از فلان سوژه عکسی داشتم اما در آرشیو من نبود و پس از کلی جستوجو متوجه شدم در آرشیو دیگری است.
من به ایرنا پیشنهاد دادم که آلبومهای جدیدی از این عکسها منتشر شود اما مدیریت دولتی دغدغه این موضوع را ندارد. عکسهای نابی را میتوان از دل آرشیو خبرگزاری بیرون آورد. عکسهایی که تاریخ رشادت و شجاعت فرزندان این سرزمین است. در کجای دنیا خبر دارید که انسانی در میدان مین بخوابد تا سایر نیروهای از روی بدنش عبور کنند؟
در عملیات بدر به منطقهای رسیدیم که آب بود. خط شکسته شده بود و نیاز به نیرو داشتند. در این منطقه آبی سیم خاردارهای اسرائیلی بود که هر چقدر میبریدی چون حالت فنری داشت، سیم خاردار قطع نمیشد. به ناچار تعدادی مجبور شدند روی این سیم خاردارها بخوابند تا نیروها به خط برسند و این لحظات ثبت شده در آرشیو است اما برای نشر اینها نیاز به دغدغه است. آرشیو نگه داشتن هنر نیست. خواسته ما این است که یک فرد با دغدغه با فکر و نگاه و ایده جدید این عکسها را نشر دهد.